جدول جو
جدول جو

معنی روز سان - جستجوی لغت در جدول جو

روز سان
(زِ)
روز عرض. روزی که سپاه سان میدهد. رجوع به سان دادن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزبهان
تصویر روزبهان
(پسرانه)
نام عارف بزرگ قرن ششم، ابونصر بقلی شیرازی معروف به شیخ شطاح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روزی رسان
تصویر روزی رسان
روزی ده، آنکه به همۀ جانداران رزق وروزی می دهد، رازق، رزاق، روزی دهنده، از نام ها و صفات خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، پردگین، حاجب، سادن، ایشیک آقاسی، آغاجی
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روز پسین
تصویر روز پسین
کنایه از روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، یوم القرار، یوم النشور، روز بازخوٰاست، روز بازپرس، یوم الجمع، طامة الکبریٰ، یوم دین، قارعه، یوم الحساب، نشور، یوم التّناد، یوم الحشر، روز امید و بیم، یوم التلاقی، یوم الدین، ستخیز، رستخیز، فرجام گاه، روز جزا، روز رستاخیز، روز درنگ، روز وانفسا، رستاخیز، یوم السبع، روز شمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روز سیاه
تصویر روز سیاه
کنایه از روز ماتم، روز غم و غصه، روز سختی و محنت، روز سیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روز سیه
تصویر روز سیه
کنایه از روز ماتم، روز غم و غصه، روز سختی و محنت، روز سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(زِ حِ)
روز قیامت که بحساب اعمال رسند:
دانم که نیست جز که بسوی تو ای خدا
روز حساب و حشر مفر و وزر مرا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ شُ دَ)
دمیدن صبح. روشن شدن صبحگاه:
می نپنداشتم که روز شود
تا بدیدم سحر که پایان داشت.
سعدی.
سخت بذوق میدهد باد ز بوستان نشان
صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان.
سعدی.
نمیدانم آن شب که چون روز شد
کسی بازداند که باهوش بود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(زِ)
کنایه از روز بد. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (از شرفنامۀ منیری) (آنندراج) ، روز ماتم. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (از انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری) (آنندراج) ، روز نحس. (برهان قاطع) (ازغیاث اللغات) (از شرفنامۀ منیری) (آنندراج) ، روز آزار و تشویش. (از برهان قاطع) ، کنایه از ایام عاشقی و هجران. (از لغت محلی شوشتر).
- امثال:
پول سفید برای روز سیاه است، از پس انداز کردن برای روزهای تاریک زندگی نباید غفلت کرد. (از فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
کنایه از روز قیامت:
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده
و گر تو می ندهی داد روز دادی هست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ گَ کَ دَ)
در شعر زیر از فردوسی ظاهراً کنایه از جستن بخت و اقبال است:
از آن پس که بنمود پنجاه وهشت
بسر بر فراوان شگفتی گذشت
همی آز کمتر نگردد بسال
همی روز جویم بتقویم و فال.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
موم کردار، نرم همچون موم، که چون موم نرم و ملایم باشد، (از یادداشت مؤلف) :
موم سانم ز بهر خاتم نور
خالی از انگبین و از زنبور،
نظامی،
و رجوع به موم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام محلی است در کنار راه تبریز و مراغه بین ایستگاه راه آهن تبریز و قریۀ اخمه قیه در 9هزارگزی تبریز
لغت نامه دهخدا
درگاه نشین، (صحاح الفرس)، درگاه نشین که نوبتی و دربان باشد، (از فرهنگ اسدی)، آن که هر روز بر درگاه پادشاهان نشیند و احکام سلطان را جاری کند، (آنندراج)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند، (از برهان قاطع)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند و پاسبانی کند، (ازناظم الاطباء)، قاپوچی، (ناظم الاطباء)، دربان، (ازبرهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
همه روزبانان درگاه شاه
بفرمود تا برگرفتند راه،
فردوسی،
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
پر از آفرین روزبانان دهن،
فردوسی،
کس از روزبانان بدر بر نماند
فریدون جهان آفرین را بخواند،
فردوسی،
زحل بر بام او از پاسداران
فلک بر درگهش از روزبانان،
شمس فخری،
، سرهنگ، نگهبان، (برهان قاطع) (ناظم الاطبا)، و بنظر مؤلف در دو بیت اخیر بمعنی زندانبان است:
چو آن روزبانان لشکر ز دور
بدیدند زخم سرفراز تور ...
فردوسی،
بخندید و روی از سپهبد بتافت
سوی روزبانان لشکر شتافت،
فردوسی،
بشد روزبان دست قیصر گرفت
ز زندان بیاورد خوار ای شگفت ...
دو بند گران بر نهادش بپای
ببردش همان روزبان باز جای،
فردوسی،
، جلاد، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) مردکش، (آنندراج)، مردم کش، (انجمن آرا)، دژخیم، میرغضب، سیاف، (یادداشت مؤلف) :
از آن روزبانان مردم کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان،
فردوسی،
شبانگه بدرگاه بردش کشان
بر روزبانان مردم کشان،
فردوسی،
ز من روزبانان همی بستدند
نیام یکی تیغ بر من زدند،
فردوسی،
، فراش، عمله، (آنندراج)، چاوش، شفیع، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی بوده است از ناحیۀ النجان اصفهان، در ترجمه محاسن اصفهان است که بهرام گور از دیه روسان بود از ناحیت النجان و در قلعه ای که محاذی روسان و آزادوار بود، (از ترجمه محاسن اصفهان ص 67)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 4هزارگزی خاوری فیروزآباد در کنار راه عمومی فیروزآباد به قیر و کارزین و 14 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جایی که در آن روز میگذرانند. مقابل شبستان. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (ازآنندراج). خانه و عمارتی که پادشاهان روز در آن نشینند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابن احمد (شیخ صدرالدین) ، بنا بگفتۀ صاحب شدالازار واعظی ملیح و صبیح و فصیح اللسان و عذب البیان و صاحب مقام بوده است. در جامع عتیق شیراز وعظ میکرده و در نزد پادشاهان احترام داشته و بسال 685 هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 248 شود
شیخ روزبهان، معروف به فرید از واعظان بوده ودر جامع عتیق شیراز بوعظ میپرداخته است. در سال 618هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود
شیخ روزبهان، کبیر) مصری. او راست تحفهالبرره. (از کشف الظنون ج 1 ستون 364)
لغت نامه دهخدا
(اِ سُ)
رودخانه ای است بفرانسه، که در موضع کربی به رود سن میریزد (از ساحل یسار) ، و طول آن 90 هزار گز است، دندانها. (غیاث) : حدثنا ابراهیم بن عبدالرحمن ابوسهل مولی موسی بن طلحه قال رأیت موسی بن طلحه قد شد اسنانه بذهب. (الکنی و الاسماء للدولابی)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
روزی که پادشاهان دیوان کنند و بار عام دهند:
علی عالی اعلا که چوب حاجب او
سر ینال و تکین را بروز بار شکست.
سنایی (از آنندراج).
روز بار تو سود کرد جهان
تا جهان است روز بار تو باد.
؟
لغت نامه دهخدا
ابن صول، پادشاه گرگان در قرن اول هجری بود، رجوع به سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 88 و ترجمه فارسی آن ص 122 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز با 52 تن سکنه، آب آن از رود خانه سیوند، محصول آن غلات و چغندر، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
روز سوم از امروز و هر روز دیگری، (از ناظم الاطباء)، روز بعد پس فردا، فردای پس فردا
لغت نامه دهخدا
(زِ پَ)
روز آخرین، روز قیامت. (ناظم الاطباء) :
پرستش همان پیشه کن یا نیاز
همه کار روز پسین را بساز.
فردوسی.
هست یکایک همه بر جای خویش
روز پسین جمله بیارند پیش.
نظامی.
مپندار دلها بداغ تو ریش
که روز پسین آیدت خیر پیش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
دربان حاجب، نگهبان بارگاه شاهان و امیران پاسبان، سرهنگ، چاوش، جلاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز پسین
تصویر روز پسین
روز قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز خون
تصویر روز خون
تاخت ناگهانی بر سر دشمن در روز مقابل شبخون شبیخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز ماه
تصویر روز ماه
حساب روز و ماه و سال تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راز بان
تصویر راز بان
نگهدارنده راز، سر نگهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز پسین
تصویر روز پسین
((زِ پَ))
کنایه از رستاخیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روز ماه
تصویر روز ماه
حساب روز و ماه و سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
حاجب، دربان، چاوش، جلاد
فرهنگ فارسی معین
از آغاز
فرهنگ گویش مازندرانی
بادی که به هنگام روز و در حاشیه ی رودخانه وزد
فرهنگ گویش مازندرانی